تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

چشمه بهشتی مامان وبابا

دستهاتون رو باز کنید میخوام بپرم توبغلتون

روی تخت اتاق عمل دراز کشیده بودم. همه منتظر دکتر بودیم تا زودتر بیاد. خیلی دوست داشتم لحظه به دنیا امدن دخترم رو ببینم ولی به سفارش دکترم سزارین برام بهتر بود. وقتی بتادین رو روی شکمم ریختن سرما تموم وجودم رو گرفت ،ازسرما میلرزیدم که بیهوش شدم.البته زمان بیهوشی درد برش شکمم رو حس میکردم حتی وقتی دخترم رو بیرون میاوردند وهمین طور درد هنگام بخیه کردن .هنگام بهوش امدن اصلا حال خوبی نداشتم احساس میکردم دارم خفه میشم وکسی هم به من کمک نمیکنه ومتوجه حالم نیست ،بعد یکساعت که توریکاوری بودم واحساس خفگی شدیدی داشتم من رو به بخش بردند وباز ماسک اکسیژن روی صورتم گذاشتند همسرم بعد بهم گفت با دیدن صورت کبودت خیلی ترسیده بودم.وقتی حالم بهتر شد ...
21 آبان 1392

سومین نامه فرشته کوچولو

در رو باز کنید من میخوام بیام تو . فرشته کوچولوی ما این دفعه نامه بدست پشت در ایستاده و در میزنه تا در رو باز کنیم. وای که چه روزهایه . کم کم احساس ضعف توی کمر وپا میکنم. 28 آبان محسن همدان بود باسرعت خودش رو به تهران رسوند تا با هم پیش دکتر بریم . بعد از کلی بحث دکتر گفت فرداشب حدود 9 و10 شب یا پس فردا پنج شنبه حدود 5 و 6 صبح . من ومحسن نگاهی به هم کردیم واز انجایی که هر دو برای امدن نی نی عجله داشتیم معلوم بود که فرداشب رو انتخاب میکنیم. باعجله از مطب دکتر آمدیم . محسن سریع رفت داروهایی که دکتر برام نوشته بود تهیه کنه ومن هم که سراسر دلهره داشتم با مامان برای فردا هماهنگ میکردم تا همراهمون به بیمارستان بیاد. همه ...
20 آبان 1392
1