دستهاتون رو باز کنید میخوام بپرم توبغلتون
روی تخت اتاق عمل دراز کشیده بودم. همه منتظر دکتر بودیم تا زودتر بیاد. خیلی دوست داشتم لحظه به دنیا امدن دخترم رو ببینم ولی به سفارش دکترم سزارین برام بهتر بود. وقتی بتادین رو روی شکمم ریختن سرما تموم وجودم رو گرفت ،ازسرما میلرزیدم که بیهوش شدم.البته زمان بیهوشی درد برش شکمم رو حس میکردم حتی وقتی دخترم رو بیرون میاوردند وهمین طور درد هنگام بخیه کردن .هنگام بهوش امدن اصلا حال خوبی نداشتم احساس میکردم دارم خفه میشم وکسی هم به من کمک نمیکنه ومتوجه حالم نیست ،بعد یکساعت که توریکاوری بودم واحساس خفگی شدیدی داشتم من رو به بخش بردند وباز ماسک اکسیژن روی صورتم گذاشتند همسرم بعد بهم گفت با دیدن صورت کبودت خیلی ترسیده بودم.وقتی حالم بهتر شد ...